نگار قشنگ مامان كم كم داريم به روزهاي آخر سال نزديك مي شيم تو هم توي اين روزا همپاي من تو خونه تكوني كمك كردي الهي مامان فداي دختر قشنگش بشه كه اينقدر مهربونه
روزهاي كه در كنار فرشته آسموني هستي بهترين روزهاي زندگي يه مادره وقتي نگار به من لبخند مي زنه تمام خستگيهام از بين مي ره تموم غمهاي دنيا با نگاه مهربونش تبديل به شادي مي شه خدا جون ازت ممنونم براي اين همه لطفي كه به ما داري ...
دختر قشنگ مامان چند روزی تب شدید کرده بودی خیلی نگرانت شده بودم خداروشکر الان بهتری خیلی دوست دارم عزیزم اینروزا دیگه تند تند راه می ری کلماتی هم که یاد گرفتی خیلی بیشتر شده
نگار قشنگ مامان این روزا راه رفتنش دیگه خیلی خوب شده شیطنتاش هم بیشتر و بیشتر شده ما هم همش بايد دنبالش بدوئيم خلاصه كار اون شده دويدن و كار ما هم تعقيب فسقلي خداجون خودت همه كوچولوهاي نوپا رو حفظ كن دختر منم همين طور
نگار کوچولوی من این روزا بده بگیر به به رو یاد گرفتی قبلن هم که مامان بابا رو می گفتی هر وقت هم بخوای کسی رو دعوا کنی می گی اه راستی یادم رفت که دیگه دد می گی و با دستت در خونه رو نشون می دی امیدوارم همیشه سلامت باشی دختر گلم
نگار قشنگم اینروزا مبل و می گیری و بلند می شی چند قدم هم بر می داری خیلی باید مراقبت باشم چون دوران سختیه علاقه زیادی هم به میز تلویزیون که خیلی هم خطر ناکه داری فقط به خدا می سپرمت تا خودش خیلی خوب مراقبت باشه دوست دارم عزیزم
کوچولوی قشنگم این روزها که چهار دست و پا راه افتادی یکهو غیبت می زنه فقط کافیه من رومو برگردونم وقتی دوباره نگات کنم رفتی سراغ میزو مبلها خلاصه همش داری از درو دیوار بالا می ری خدا مراقبت باشه کوچولوی نازم