نگارنگار، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

نگار من

گل دختر مامانی

دختر کوچولوی قشنگم دیروز دس دسی کردن و یاد گرفتی من و بابات هم خیلی ذوق زده شده بودیم کار دیروزمون هم شده بود دس دسی کردن نمی دونی چقدر خوشحالم عزیزم  
20 ارديبهشت 1390

تمشك مامان

تمشك شيرينم اين روزها كم حوصله شدي  شبها به خاطر دندون كوچولوت خيلي بي قراري مي كني ولي مامان خيلي عاشقته و ازت مراقبت مي كنه خداكنه زودتر دندوناي سفيدت بزنه بيرون
5 ارديبهشت 1390

مروارید کوچولوی مامان

مروارید کوچولوی مامان فکر کنم دیگه وقتشه که دندونای مرواریدیت دربیاد چون هر چیزی رو که می بینی تو دهنت می بری و با شدت گاز می گیری امیدوارم زودتر مرواریدای سفیدت بیرون بزنه تا اینقدر درد نکشی  
31 فروردين 1390

شیرینم

نگارم دیروز برای اولین بار سوار کالسکه شدی و تونستیم کمی پیاده روی کنیم اونقدر ذوق کرده بودی که نگو دیگه مگه کسی می تونست تو رو پیاده کنه
29 فروردين 1390

آلبالوی خوشمزه مامان

  آلبالوی خوشمزه مامان امروزم دلم برای خنده های قشنگت  خیلی تنگ شده الان دو هفته اس که مامان برگشته سر کار و روزها دلش برات خیلی تنگ می شه همش دعا دعا می کنم زودتر  امروزم بگذره  تا بتونم بیام خونه و بغلت کنم  
28 فروردين 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نگار من می باشد