نگارنگار، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

نگار من

دخترم عاشقانه دوستت دارم

1394/4/1 9:00
نویسنده : مامان نگار
257 بازدید
اشتراک گذاری

من برای دخترم از این کارت‌های آموزش لغات فارسی و انگلیسی نمی‌خرم. از دو سالگی مغزش را با یک مشت فکر مزخرف مثل “یاد نگرفتن لغات فلان مبحث” درگیر نمی‌کنم. دخترم را می‌برم پارک. می‌گذارم آزادانه بدود. حتی گاهی زمین بخورد. می‌گذارم دخترم با بچه‌های همسن خودش گرگم به هوا بازی کند. می‌گذارم بهترین تفریحش وقت‌هایی که می‌رویم پیک نیک گل بازی باشد نه پز دادن سطح زبان انگلیسی به دختر عموهایش. من برای دخترم خمیر بازی می‌خرم. خاله بازی می‌کنم با او. بعضی وقت‌ها می‌گذارم دکتر بشود و با چوب بستنی‌اش معاینه‌ام کند. اما برایش از این کارت‌های آموزش بچه‌های دو ساله نمی‌خرم! دخترم که بزرگ تر بشود می‌گذارمش کلاس نقاشی. کلاس موسیقی. کلاس رقص حتی. دخترم را برای ۱۵ گرفتن در دیکته‌ای که کلا هشت تا کلمه است دعوا نمی‌کنم. بخاطر ننوشتن مشق‌هایش سرش داد نمی‌زنم و هیچ وقت خریدن عروسک را جایزه بیست گرفتنش قرار نمی‌دهم. با معلمی که بخواهد درس نخواندن دخترم را مایه خجالت بداند برخورد می‌کنم. و مدام به خاطر اینکه توانسته “جان مریم” را با انگشتان کوچکش به قشنگی بنوازد گونه‌اش را می‌بوسم. من می‌گذارم دخترم توی خانه کنار من شیرینی درست کند. از بچگی رولت گوشت درست کردن را بهش یاد می‌دهم. دست زدن به چرخ خیاطی‌ام را برایش ممنوع نمیکنم.عکس گرفتن با دوربین خودم را ممنوع نمی‌کنم. همیشه لباس‌های رنگی می‌دوزم برایش و بهش یاد آوری می‌کنم که رسالت بزرگی در شاد کردن دل مردم دارد. من دخترم را برای انتخاب رشته دبیرستانش پیش مشاور نمی‌برم. بهش زمان کنکور را یادآوری نمی‌کنم. تعداد تست‌هایش را نمی‌شمارم و می‌گذارم آن راهی را برود که از ته ته ته دلش دوست دارد. برای دخترم و دوست‌هایش مهمانی‌های کوچک خودمانی می‌گیرم. با دوست‌هایش دوست می‌شوم. رفت و آمد با قشر خاصی از افراد یا جنس خاصی از آدم‌ها را قدغن نمی‌کنم. رابطه با جنس مخالف را طوری بهش می‌فهمانم که خودش بتواند تصمیم درست را بگیرد. حتی شاید اسمش را بگذارم گلنار که اگر کسی عاشقش شد و خواست شعری برایش بگوید ریتم آهنگین تری توی شعرش بیاید. هر کدام از لوازم آرایشم را که بخواهد بهش می‌دهم و می‌گذارم خودش به این نتیجه برسد که با چه ظاهری قشنگ تر است. من می‌دانم که دخترم شاید نابغه بزرگی نشود. شاید دانشجوی نمونه‌ای نباشد. شاید حتی دانش آموز درس خوانی هم نباشد اما بی شک انسان بزرگی خواهد شد. دخترم کسی می‌شود که قدر رنگ‌ها را می‌داند. ارزش بوها را می‌داند. و تک تک ثانیه‌هایی که چیزهای ریز زندگی را می‌بیند از خودش، وجودش، تک تک سلول‌های بدنش، از من و پدرش، از مردم کشورش و از خدای خودش راضی است. دخترم کسی می‌شود که دیدنش حس خوبی به بقیه می‌دهد. دخترم کارهای بزرگی برای آدم‌ها می‌کند. و از همه مهم تر یادش نمی‌رود که با لبخند کوچکش روز آدم‌های غمزده عصبی از همه جا نا امید از همه شاکی را عوض کند. دختر من با تک تک ذره‌های وجودش “دختر من بودن” را داد می‌زند و من به جای همه درس‌هایی که خوانده‌ام، به جای همه تست‌هایی که زده‌ام، به جای همه مقاله‌هایی که نوشته‌ام، فقط برای تربیت کردن همچین دختری خودم را تحسین می‌کنم… دخترم عاشقانه دوستت میدارم.

محمد ترکمان روانشناس

پسندها (2)

نظرات (3)

مامان فرنيا
2 تیر 94 14:40
متن بسيار زيبايي بود كاملا باهاش موافقم من هم دوست دارم دخترم در اين سن فقط بازي كنه به موقعش زبان ميخوانه وياد ميگيره
کوثر
10 تیر 94 0:44
آفرین به مادر نمونه به به بب به به
کوثر
30 تیر 94 23:26
ای بابا پس مطلب جدید کو ما منتظریم ما منتظریم ما منتظریم ما منتظریم مامنتظریم ما منتظریم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نگار من می باشد